سوره نازعات (بخش دوم)
این سوره در مکه نازل شده است و چهل و شش آیه دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/09/25 ساعت 10:49
داستان حضرت موسی (ع)
حضرت موسی (ع) پس از ده سال که در کنار حضرت شعیب (ع) زندگی کرد، تصمیم گرفت به مصر بازگردد. نزد شعیب (ع) رفت، از او خداحافظی کرد و همراه خانواده اش به سوی مصر حرکت کرد.
در بین راه، ناگهان احساس کرد راه را گم کرده است. شب بود، همه جا تاریک و هوا سرد بود. از دور آتشی دید.
به خانواده اش گفت: من از دور نوری می بینم؛ شما همین جا بمانید. من می روم، شاید خبری بگیرم یا شعله ای از آن آتش بیاورم تا گرم شوید.
وقتی حضرت موسی (ع) به نزدیکی آتش رسید، درون شاخه های سبز یک درخت، آتش روشنی دید که هر لحظه پرنورتر و زیباتر می شد. فهمید که این یک آتش معمولی نیست. ناگهان از میان درخت ندایی شنید که می گفت: ای موسی! من پروردگار تو هستم. کفش هایت را بیرون آور که تو در سرزمین مقدس طوی هستی و من تو را برگزیده ام. پس به آن چه به تو وحی می شود گوش کن. من الله هستم. معبودی جر من نیست. مرا پرستش کن و نماز را به یاد من به پادار؛ به یقین قیامت خواهد آمد.
سپس خداوند مهربان به موسی (ع) معجزاتی عطا کرد که نشانه ی پیامبری او بود؛ عصایی که تبدیل به مار می شد و دست هایش که وقتی در گریبان می برد، سفید و درخشان می شدند. به موسی (ع) دستور داده شد که به سوی فرعون برود و او را به خداپرستی دعوت کند و از سرکشی و ظلم به مردم باز دارد. اما فرعون که ادعای خدایی داشت و در کاخ خود به خوشگذرانی مشغول بود، حرف های حضرت موسی (ع) را نپذیرفت. معجزه های او را دروغ و جادو خواند و ساحران بزرگ را برای مبارزه با موسی (ع) جمع کرد، اما ساحران پس از این که فهمیدند موسی جادوگر نیست، به وی ایمان آوردند.
فرعون که می دید هر روز عده ی بیش تری به موسی (ع) ایمان می آورند، دستور داد پسران کسانی را که ایمان آورده اند به قتل برسانند؛ اما موسی (ع) از سوی خدا فرمان یافت تا همراه قوم بنی اسرائیل از مصر خارج شود.
آنان شبانه از شهر خارج شدند. پس از مدتی فرعون و لشکریانش آنان را تعقیب کردند و هنگام طلوع آفتاب، قوم بنی اسرائیل دیدند که دریا پیش رویشان و فرعون و لشکریانش پشت سرشان است.
در این هنگام، خداوند مهربان به حضرت موسی (ع) فرمان داد تا عصایش را به آب بزند و او همین کار را کرد. دریا شکافته شد و در میان آن، جاده ای خشک پدیدار گشت.
قوم بنی اسرائیل به سرعت از میان دریا عبور کردند. فرعونیان با این که از دیدن این معجزه الهی مبهوت شده بودند، اما باز هم به تعقیب یاران حضرت موسی (ع) ادامه دادند. وقتی آخرین نفر از بنی اسرائیل دریا را پشت سر گذاشت، آخرین نفر از فرعونیان وارد دریا شد که ناگهان امواج به هم پیوستند و تمام فرعونیان غرق شدند.
خداوند مهربان می فرماید:
آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ آن گاه که پروردگارش در سرزمین مقدس طوی به او ندا داد: به سوی فرعون برو که سرکشی کرده است.
پس بگو: آیا می خواهی پاکیزه شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی؟ سپس معجزه بزرگ را به او نشان داد. پس دروغ خواند و سرکشی کرد. سپس روی گرداند و کوشش کرد. همه را جمع کرد و ندا داد و گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم. پس خداوند، او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد. به راستی در این ماجرا برای کسی که از خدا بترسد، عبرت است.
(آیات 15 الی 26)
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: فهیمه امرالله- منبع: کتاب آشنایی با قرآن کریم (شرح و ترجمه جزء سی ام) یآیه ی آیه ی
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. حضرت موسی (ع) پس از ده سال که در کنار حضرت شعیب (ع) زندگی کرد، تصمیم گرفت به مصر بازگردد. نزد شعیب (ع) رفت، از او خداحافظی کرد و همراه خانواده اش به سوی مصر حرکت کرد.
در بین راه، ناگهان احساس کرد راه را گم کرده است. شب بود، همه جا تاریک و هوا سرد بود. از دور آتشی دید.
به خانواده اش گفت: من از دور نوری می بینم؛ شما همین جا بمانید. من می روم، شاید خبری بگیرم یا شعله ای از آن آتش بیاورم تا گرم شوید.
وقتی حضرت موسی (ع) به نزدیکی آتش رسید، درون شاخه های سبز یک درخت، آتش روشنی دید که هر لحظه پرنورتر و زیباتر می شد. فهمید که این یک آتش معمولی نیست. ناگهان از میان درخت ندایی شنید که می گفت: ای موسی! من پروردگار تو هستم. کفش هایت را بیرون آور که تو در سرزمین مقدس طوی هستی و من تو را برگزیده ام. پس به آن چه به تو وحی می شود گوش کن. من الله هستم. معبودی جر من نیست. مرا پرستش کن و نماز را به یاد من به پادار؛ به یقین قیامت خواهد آمد.
سپس خداوند مهربان به موسی (ع) معجزاتی عطا کرد که نشانه ی پیامبری او بود؛ عصایی که تبدیل به مار می شد و دست هایش که وقتی در گریبان می برد، سفید و درخشان می شدند. به موسی (ع) دستور داده شد که به سوی فرعون برود و او را به خداپرستی دعوت کند و از سرکشی و ظلم به مردم باز دارد. اما فرعون که ادعای خدایی داشت و در کاخ خود به خوشگذرانی مشغول بود، حرف های حضرت موسی (ع) را نپذیرفت. معجزه های او را دروغ و جادو خواند و ساحران بزرگ را برای مبارزه با موسی (ع) جمع کرد، اما ساحران پس از این که فهمیدند موسی جادوگر نیست، به وی ایمان آوردند.
فرعون که می دید هر روز عده ی بیش تری به موسی (ع) ایمان می آورند، دستور داد پسران کسانی را که ایمان آورده اند به قتل برسانند؛ اما موسی (ع) از سوی خدا فرمان یافت تا همراه قوم بنی اسرائیل از مصر خارج شود.
آنان شبانه از شهر خارج شدند. پس از مدتی فرعون و لشکریانش آنان را تعقیب کردند و هنگام طلوع آفتاب، قوم بنی اسرائیل دیدند که دریا پیش رویشان و فرعون و لشکریانش پشت سرشان است.
در این هنگام، خداوند مهربان به حضرت موسی (ع) فرمان داد تا عصایش را به آب بزند و او همین کار را کرد. دریا شکافته شد و در میان آن، جاده ای خشک پدیدار گشت.
قوم بنی اسرائیل به سرعت از میان دریا عبور کردند. فرعونیان با این که از دیدن این معجزه الهی مبهوت شده بودند، اما باز هم به تعقیب یاران حضرت موسی (ع) ادامه دادند. وقتی آخرین نفر از بنی اسرائیل دریا را پشت سر گذاشت، آخرین نفر از فرعونیان وارد دریا شد که ناگهان امواج به هم پیوستند و تمام فرعونیان غرق شدند.
خداوند مهربان می فرماید:
آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ آن گاه که پروردگارش در سرزمین مقدس طوی به او ندا داد: به سوی فرعون برو که سرکشی کرده است.
پس بگو: آیا می خواهی پاکیزه شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی؟ سپس معجزه بزرگ را به او نشان داد. پس دروغ خواند و سرکشی کرد. سپس روی گرداند و کوشش کرد. همه را جمع کرد و ندا داد و گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم. پس خداوند، او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد. به راستی در این ماجرا برای کسی که از خدا بترسد، عبرت است.
(آیات 15 الی 26)
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: فهیمه امرالله- منبع: کتاب آشنایی با قرآن کریم (شرح و ترجمه جزء سی ام) یآیه ی آیه ی